»
دیشب خواب عجیب و غریبی دیدم،بذار بگم چیزایی روکه ازش یادم مونده تا یادم نرفته،خواب دیدم تو دانشگاه دختری رو که عاشقشم با یه پسر دیگست و دارن دوتایی شونه به شونه هم راه میرن،نمیدونم یه لحظه فک کردم نکنه با اون ازدواج کرده باشه،خواب دیدم فیزیک 2 رو افتادم درحالی که این درس رو پارسال گذرونده بودم اونم با موفقیت کامل 15!! خواب دیدم تو رحیم آباد بیرجینیا یکی از دوستای پارسالم رو دیدم و باهاش گرم گرفتم در حالی که داشتم کسی رو که دوسش دارم تعقیب میکردم ببینم قضیه این پسر غریبه هه چیه ولی تا رفیقم رو دیدم بی خیالش شدم و گرم صحبت با این یکی شدم،تو دستش چیز عجیبی دیدم پرسیدم چی گرفتی که گف چایی گرفته یه پلاستیک عجیب هم دستش بود که وقتی توش رو نشون داد دو جور مثلا غذا توش بود خرما با ماکارونی!! و خرما با پلو!! کسی میدونه تعبیر این خواب کیری اونم شب عاشورا چی میتونه باشه! خودم که فک میکنم از حلیمی که دیشب جاتون خالی زدیم تو رگه...
الان تو خونه تنها نشستم و دارم به یه قوطی ویسکی فک میکنم که میتونس یه جورایی سرگرمم کنه و از این وضع اسفناک!! نجاتم بده.لامصب اینجور چیزا رو کمتر میشه طرفای خونه و محله ما پیدا کرد،کم کم باید به فکر درست کردن نوشیدنی های سرگرم کننده!! واسه خودم بیفتم به قول بروبجز باید به خودکفایی برسم!
کیرم تو این روزگار کونی!! شعار این روزگار من.
»
کسی را که دوست داری،تو را دوست نمیدارد
کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نمیداری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمیرسند و این رنج است
زندگی یعنی این...
اون یکی هم که بچه سبزواره یه نمه وضعش بهتره ولی فک کنم یه سال بودن با این کونی باعث شده اخلاقش تا حدودی عوض بشه البته از مجبوری با این بچه کونی هم اتاق شده بخاطر بچه بودن و ترس از زندگی تکی تو یه شهر دیگس ولی به روی خودش نمیاره وگر نه مگه کس خله دار و ندارشو با این پسره گشنه گدا شریک بشه!!
حالا باز از این دو کله پوک بیشتر میگم واستون.
همین الان دارم با یه بنده خدایی که هم شهریمون هم هست میچتم نمیدونم چرا هر کی میفهمه رشته ما چیه و کجا درس میخونیم در میره(فرا میکنه،فلنگ رو میبنده،میزنه به چاک)!! خانم تا بهش گفتم زمین میخونم بیرجینیا فلنگ رو بست :( بابا مگه تقصیر منه که این رشته رو قبول شدم اونم تو این خراب شده (از حق نگذریم تقصیر کون گشاد خودمه اگه یه نمه قیف گرفته بودم و بیشتر درس خونده بودم الان داشتم پزشکی تهران میخوندم،نه!!).
کس شعر گفتن دیگه کافیه بازم اگه حال کردم به این نهم بهمن حال میدم ،سگی!
این تلویزیون هم شورشو در آورده،هر چی شیخ و پشم الدین تو مملکت بوده جمع کرده دورهم و ... نمیدونم ولی این یه شب رو حق دارن دیگه.. ولی الان اصلا حس عزاداری ندارم.خودم پر دردم و غصه.
چه حالی میده این جور مواقع آدم به یاد خاطرات جالب گذشتش بیفته مثلا همین الان میخواستم یه سیگار دیگه آتیش کنم دیدم چیزی نمونده به جای اینکه ناراحت بشم یاد حرف دبیرمون افتادم که میگفت موقع تماشای فوتبال هیچ چی مثل چایی غلیظ و تلخ با سیگار نمیچسبه در حالی که تنهایی نشستی پای تلویزیون!! به نظر منم این بهترین شکل تماشای فوتباله و لذت بخش ترینش... حالا باهاس بشینم و به فردا فک کنم جایی باز هست سیگار بخرم!! یا تا پس فردا باید تو خماریش بمونم! :(
زمانی که تصمیم گرفتم این وبلاگ رو واسه خالی نبودن عریضه،اریضه و شاید هم اریزه بزنم،چن راه پیش روم بود.یکی این که مثل دیگران برم و تو بلاگفا ثبت کنم یا پرشنبلاگ یا... یکی از این سرویسای وبلاگ فارسی ایرانی،یا برم طرف خرید هاست و مثلا با هاست خودم! وبلاگ بزنم و یا این که بیام به بلاگر خودمون و اینجا کس شعر تف بدم!! خب بعلت نداشتن اعتبار کافی و وافی حسش نبود برم طرف موارد اول،خرید هاست هم نیاز به یه کون قیف داشت و مایه تیله که اینم بلافاصله مث برق از کلم رفت بیرون و موند بلاگر جون خودمون،هم معتبره و اینجوری نیست که تا چن روز دیگه ببینی جمش کردن و زحماتت به باد رفته هم سرعتش بیسته و هم خوش دسته!! چی گفتم.بگذریم ولی هیچی نداره خودمونیم ها کلاس که داره.
حالا چرا آلبالو گیلاس مگه قحطی اسم بود!! خب آره که بود،مخصوصا که این آی دی آدمم باشه! نمیدونستین بدونین میتونین با این آی دی تماس بگیرین و از خودش بپرسین البته اگه شک دارین(albaloo.gilaas)
پس میموند یه نمه قیف که حسابی زور زدم و جورش کردم و اومدم و این وبلاگ آلبالو گیلاسی رو افتتاحش کردم.
مبارکم باشه :)
»
میبلاگیم
نمیدونم!!شایدم...
بلاگ میکنیم
بهر حال، بلاگیدن آغاز میکنیم :)