»

نمیدونم رابطم در حال حاظر با خدا چجوریه! قسم خورده بدوم دیگه طرف عرق و ویسکی نرم،ولی قسمم رو شکستم و با اومدن شاهین کاری کردم که خب... تا چن روزی کاملا احساس میکردم خدا دیگه طرف من نمیاد و بهم کمک نمیکنه یه جورایی کاملا ازش بریده بودم ولی امروز باز دوباره احساس کردم همین طرفاست و داره بازم راهنماییم میکنه.تصمیم گرفته بودم بیخیال ازدواج با فاطمه بشم و دیگه امیدی واسه رسیدن بهش نداشتم ولی یه دفه باز یه نجوای تو گوشم بهم گفت کس خل نشیا،دنبال کار رو بگیر حتما بهش میرسی،فرشته ای رو که من بهت دادم به این راحتی ازت نمیگیرم،اون مال توه،برو جلو و امیدوار باش بهش میرسی.


ظاهرا امروز هم این دهم بهمن قراره با ما حال کنه!! نه...
دیشب خواب عجیب و غریبی دیدم،بذار بگم چیزایی روکه ازش یادم مونده تا یادم نرفته،خواب دیدم تو دانشگاه دختری رو که عاشقشم با یه پسر دیگست و دارن دوتایی شونه به شونه هم راه میرن،نمیدونم یه لحظه فک کردم نکنه با اون ازدواج کرده باشه،خواب دیدم فیزیک 2 رو افتادم درحالی که این درس رو پارسال گذرونده بودم اونم با موفقیت کامل 15!! خواب دیدم تو رحیم آباد بیرجینیا یکی از دوستای پارسالم رو دیدم و باهاش گرم گرفتم در حالی که داشتم کسی رو که دوسش دارم تعقیب میکردم ببینم قضیه این پسر غریبه هه چیه ولی تا رفیقم رو دیدم بی خیالش شدم و گرم صحبت با این یکی شدم،تو دستش چیز عجیبی دیدم پرسیدم چی گرفتی که گف چایی گرفته یه پلاستیک عجیب هم دستش بود که وقتی توش رو نشون داد دو جور مثلا غذا توش بود خرما با ماکارونی!! و خرما با پلو!! کسی میدونه تعبیر این خواب کیری اونم شب عاشورا چی میتونه باشه! خودم که فک میکنم از حلیمی که دیشب جاتون خالی زدیم تو رگه...


کلافم،میدونم قبلا هم گفتم ولی احساس میکنم هر چی بیشتر چیز مینویسم بیشتر احساس راحتی و سبکی میکنم پس بازم میگم دارم دیوونه میشم نه خوشی مونده واسم و نه...
الان تو خونه تنها نشستم و دارم به یه قوطی ویسکی فک میکنم که میتونس یه جورایی سرگرمم کنه و از این وضع اسفناک!! نجاتم بده.لامصب اینجور چیزا رو کمتر میشه طرفای خونه و محله ما پیدا کرد،کم کم باید به فکر درست کردن نوشیدنی های سرگرم کننده!! واسه خودم بیفتم به قول بروبجز باید به خودکفایی برسم!
کیرم تو این روزگار کونی!! شعار این روزگار من.

»

حرف قشنگی که چن وقتیه به درس بودنش پی بردم از دکتر علی شریعتی:دنیا را بد ساخته اند
کسی را که دوست داری،تو را دوست نمیدارد
کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نمیداری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمیرسند و این رنج است
زندگی یعنی این...


خدا آدم رو از شر دوستای ناباب حفظ کنه! من که دیگه دارم از دست دو تا نارفیق نامرد و مفت خورم تو بیرجند دیوونه میشم نه دهناشون چفت و بست محکمی داره و نه آدمای درست و حسابی هستن. به خاطر یکی از این دو تا احمق یکی از بهترین دوستای دانشگاهم رو از دست دادم،احمق کونی فقط بلده مردم رو مسخره کنه تو دلش هم فک میکنه خوش تیپ ترین پسر دانشگاست و همه دخترا عاشقشن!! با اون قیافه کیریش.
اون یکی هم که بچه سبزواره یه نمه وضعش بهتره ولی فک کنم یه سال بودن با این کونی باعث شده اخلاقش تا حدودی عوض بشه البته از مجبوری با این بچه کونی هم اتاق شده بخاطر بچه بودن و ترس از زندگی تکی تو یه شهر دیگس ولی به روی خودش نمیاره وگر نه مگه کس خله دار و ندارشو با این پسره گشنه گدا شریک بشه!!
حالا باز از این دو کله پوک بیشتر میگم واستون.


این نه بهمن عجب حالی داره میکنه با من!! این سومین مطلبیه که امروز مینویسم نمیدونم شاید خل شدم و به جای اینکه همه رو تو یه پست بزنم دارم جدا جدا میفرستمشون ولی به جون خودم اصلا قصدم بالا بردن تعداد مطالب نیست خب هر لحظه که حال میکنم و چیز میز به ذهنم میاد میگم.
همین الان دارم با یه بنده خدایی که هم شهریمون هم هست میچتم نمیدونم چرا هر کی میفهمه رشته ما چیه و کجا درس میخونیم در میره(فرا میکنه،فلنگ رو میبنده،میزنه به چاک)!! خانم تا بهش گفتم زمین میخونم بیرجینیا فلنگ رو بست :( بابا مگه تقصیر منه که این رشته رو قبول شدم اونم تو این خراب شده (از حق نگذریم تقصیر کون گشاد خودمه اگه یه نمه قیف گرفته بودم و بیشتر درس خونده بودم الان داشتم پزشکی تهران میخوندم،نه!!).
کس شعر گفتن دیگه کافیه بازم اگه حال کردم به این نهم بهمن حال میدم ،سگی!


و این نیز بگذرد،با کوله باری از بد بختی و ناکامی ... نا امید از همه چیز و همه جا و همه کس،نمیدونم به کدوم مشکل فک کنم و دنبال راه چاره و علاج کدومشون باشم.
این تلویزیون هم شورشو در آورده،هر چی شیخ و پشم الدین تو مملکت بوده جمع کرده دورهم و ... نمیدونم ولی این یه شب رو حق دارن دیگه.. ولی الان اصلا حس عزاداری ندارم.خودم پر دردم و غصه.
چه حالی میده این جور مواقع آدم به یاد خاطرات جالب گذشتش بیفته مثلا همین الان میخواستم یه سیگار دیگه آتیش کنم دیدم چیزی نمونده به جای اینکه ناراحت بشم یاد حرف دبیرمون افتادم که میگفت موقع تماشای فوتبال هیچ چی مثل چایی غلیظ و تلخ با سیگار نمیچسبه در حالی که تنهایی نشستی پای تلویزیون!! به نظر منم این بهترین شکل تماشای فوتباله و لذت بخش ترینش... حالا باهاس بشینم و به فردا فک کنم جایی باز هست سیگار بخرم!! یا تا پس فردا باید تو خماریش بمونم! :(


و اندکی هم بیشتر بدانید!
زمانی که تصمیم گرفتم این وبلاگ رو واسه خالی نبودن عریضه،اریضه و شاید هم اریزه بزنم،چن راه پیش روم بود.یکی این که مثل دیگران برم و تو بلاگفا ثبت کنم یا پرشنبلاگ یا... یکی از این سرویسای وبلاگ فارسی ایرانی،یا برم طرف خرید هاست و مثلا با هاست خودم! وبلاگ بزنم و یا این که بیام به بلاگر خودمون و اینجا کس شعر تف بدم!! خب بعلت نداشتن اعتبار کافی و وافی حسش نبود برم طرف موارد اول،خرید هاست هم نیاز به یه کون قیف داشت و مایه تیله که اینم بلافاصله مث برق از کلم رفت بیرون و موند بلاگر جون خودمون،هم معتبره و اینجوری نیست که تا چن روز دیگه ببینی جمش کردن و زحماتت به باد رفته هم سرعتش بیسته و هم خوش دسته!! چی گفتم.بگذریم ولی هیچی نداره خودمونیم ها کلاس که داره.
حالا چرا آلبالو گیلاس مگه قحطی اسم بود!! خب آره که بود،مخصوصا که این آی دی آدمم باشه! نمیدونستین بدونین میتونین با این آی دی تماس بگیرین و از خودش بپرسین البته اگه شک دارین(albaloo.gilaas)
پس میموند یه نمه قیف که حسابی زور زدم و جورش کردم و اومدم و این وبلاگ آلبالو گیلاسی رو افتتاحش کردم.
مبارکم باشه :)

»

میبلاگیم

نمیدونم!!
شایدم...
بلاگ میکنیم
بهر حال، بلاگیدن آغاز میکنیم :)